پارت بیست و هفتم

زمان ارسال : ۱۶۸ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه

یادآوری خیانت آرشام چنان برای رونیکا سخت بود که با حرص دندان‌هایش را بهم سابید و چیزی نگفت.

- احوال پرسی دیگه بسته، حالا اون جعبه رو بفرستید بیاد.

الینا گلوله‌ی نورانی قدرتمندی به سمتش پرتاپ کرد و با غیض پاسخ داد:

- مگه این که تو خواب ببینی.

به محض این این اتفاق آرشام جا خالی داد و به افرادش اشاره کرد تا حمله کنند.

با این اتفاق درگیری آغاز شد و بقیه

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • زهرا

    00

    ممنونم خیلی خوبع

    ۵ ماه پیش
  • نگار بنی هاشمی | نویسنده رمان

    مرسی که حمایت میکنی زهرا جان❤😘

    ۵ ماه پیش
  • زهرا

    ۱۸ ساله 00

    خیلی عالی بود

    ۵ ماه پیش
  • نگار بنی هاشمی | نویسنده رمان

    مرسی زهرا جان😍❤

    ۵ ماه پیش
  • نیلوفر ابی

    00

    وای خدای من زحمتشون به هدر رفت آرشام لعنتی ممنون از خانم نویسنده عالی بود

    ۶ ماه پیش
  • نگار بنی هاشمی | نویسنده رمان

    ممنون عزیزم😘😘

    ۶ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.